(بخش یکم)

اینجانب پس از پژوهش های بسیار در شاهنامه، طی سالیان متمادی ( که اکنون نزدیک به بیست سال بطور شبانه روزی است) و با روش های آکادمیک و دانشگاهی این کتاب را برسی نموده ام و خوشبختی داشته ام که سال ها به طور مرتب پای درس استادان مطرح شاهنامه شناس بنشینم و از خرمن دانش آنان خوشه ها بر چینم و دایم در این کتاب غور و تفحص و تفکر نموده ام ، و در باره ی شاهنامه بیش از صد نوشتار و ده ها کتاب نوشته ام ، اکنون به مطلب تازه و جدید و خیلی مهمی رسیده ام.
گر چه چیزی که می خواهم بگویم هم اکنون برای خودم در حد « فرضیه علمی» است و هنوز به تمامی مورد پذیرش فکر من نیست. اما نشانه ها و قراین آن چنان قوی است که تامل و توجه هر صاحب اندیشه ای را جلب می کند.

باید اعتراف کنم که این فرضیه از خیلی سال ها پیش هم به ذهن من خطور می کرد، اما به دلیل اینکه عادت و بنا بر کار علمی محض و دوری از تصور و گمان داشتم ( و دارم) خیلی این فکر درونی را (که مانند نوعی پیام درونی به من می رسید) مورد توجه قرار نمی دادم. اما رفته ،رفته با نشانه های  دیگر و بیشتر برخورد کردم که تا اندازه ی زیادی من به درستی این تفکر درونی قانع شدم و اکنون در حد یک« فرضیه» برای نخستین بار در تاریخ شاهنامه پژوهی مطرح می کنم .

فرضیه ی علمی مورد اشاره این است:

«اشخاص فرازمینی (آدم فضایی ها) تمدن پیشرفته ی ایران عهد کهن را پی ریزی نموده اند و در شاهنامه بارها به آنها و کارهای آنان به رمز اشاره شده است. »

بله ،ممکن است با خواندن جملات اخیر شگفت زده شده باشید و ناباورانه به موضوع بنگرید.  اما هنگامی که همراه من شوید و دلایل را بشنوید شما نیز با من در درستی این احتمال و فرضیه انباز می شوید.

با فروتنی باید یادآور شوم، نویسنده ی این سطور شانزده سال تمام پای درس استادان بزرگ شاهنامه شناس نشسته است.
دکترای اکادمیک از دانشگاه تهران دارد.
مولف دهها کتاب است و سال ها کلاس های تدریس و آموزش شاهنامه به روش علمی دارد.
بنا بر این فرضیه ی علمی که گفتم به راحتی در ذهن من ننشسته است.
نشانه و دلایلی از شاهنامه برای درستی این  فرضیه:

۱. همه ی پژوهش های ما و دیگر افرادی که کار علمی روی شاهنامه کرده اند، نشانگر آن است که شاهنامه کنابی علمی،راست و درست است. هیچ بیت شاهنامه بی اساس نیست. همه هر چه در آن است صحیح و درست و راست است.
۲.برخی امور و کارها  در شاهنامه آمده است که از دست بشر عادی ( آن هم انسان چند هزار سال پیش که دانش و ابزار و فن آوری امروز را نداشته ) ساخته نیست.
۳. خود شاهنامه می فرماید، چیزهایی که در این کتاب است را « دروغ و افسانه مپندارید».
تو این را دروغ و فسانه مدان !
۴. جمع سه داده ی بالا ما را با معما و پرسش های بی پاسخ روبرو می کند. پرسش هایی که بی پاسخ می ماند و تاکنون استادان شاهنامه نتوانسته اند پاسخ یک سان به برخی پرسش ها بدهند و هر استادی پاسخی کم و بیش متفاوت با دیگری راجع به پرسش های مهم  شاهنامه داده اند.
برای مثال راجع به چیستی سیمرغ ، پاسخ های متفاوت داریم. راجع به چیستی دیو  و دیوها پاسخ های متفاوت و اغلب قانع نکننده، داریم‌ !

حالا پس از این مقدمه فرضیه ی خود را بیشتر تشریح می کنم و سپس چند دلیل از دلایل کشف شده برای درستی این فرضیه را تقدیم می دارم.

فرضیه ی من بر این است که :
«ساکنان کرات در کهکشهان های دیگر که زمان و بالطبع مکان متفاوت از ما ( زمینی ها) دارند با سفینه های فضایی و انواع وسایل پروازی به زمین آمده و چون فلات ایران را به جهات گوناگون از جمله موقعیت جغرافیایی مناسب، بهترین جای کره زمین جهت شکوفایی تمدن بشری تشخیص داده اند، در اینجا به ایجاد ارتباط با انسان های زمینی و راهنمایی آنها پرداخته اند. آنها سبب شده اند که تمدن خیره کننده ای در ایران ایجاد شود. تمدنی که از هر جهت بسیار درخشان و خیلی پیشرفته بوده است.
برای مثال انسان ابرانی به تمامی بیماری ها و درمان همه ی دردها مسلط شده بود. در حدی که مرگ ناشی از بیماری از بین رفته بود. و…».

برخی دلایل:
مسایل علمی که نیاکان ما در آن دور دست های تاریخی داشته اند و امکان دانستن آنها بی آنکه به جو زمین پرواز کنند وجود نداشته است.
برای مثال از کجا می دانسته اند که شهر نیمروز در سیستان جایی است که مناسب برای تعیین وقت جهانی است ؟ برای همین حتا نام آن را « نیمروز» ( نصف النهار!) گذاشته بودند .
خود مناسب های اختر شناسی در طول سال. مانند نوروز. آنها از کجا می دانسته اند که درست در چنین روزی ( یکم فروردین) تعادل برقرار می شود و در نیم کره ی شمالی زمین که نوروز است برابری بین روز و شب برقرار می شود ؟

به راستی به همین یک موضوع فکر کنیم که انسان خیلی قدیمی در ده هزار سال پیش و یا حتا قبل تر، از کجا این را می دانسته که در ظهر روز یکم فروردین خورشید بر مدار صفر درجه ی زمین به طور عمود قرار دارد و می تابد ؟

جز این می توانیم به پاسخ برسیم که افرادی که از بالا ! آمده اند این را دیده و می دانستند و به زمینی ها گفته اند؟! این پاسخ احتمالی زمانی تقویت می شود که می بینیم « دیوها» ی شاهنامه که اغلب دانشمند هستند و در شاهنامه از انسان ها آگاه تر و با دانش بیشتر هستند، جمشید پیشدادی را سوار بر یک وسیله ی پرنده ی هوایی نموده و تا نزدیک خورشید بالا می برند ! هر گاه جمشید بخواهد دیوها او را از یک جای صاف و مسطح که مناسب پرواز هوایی است ( هامون ) به آسمان می بردند .

 

که چون خواستی دیو برداشتی

ز هامون به گردون بر افراشتی!

چو خورشید تابان میان هوا

نشسته بر او شاه فرمانروا !

 

 

این دیوها همان ها هستند که به تهمورث هم خط و نوشتن آموختند !

 

همین دیو بعدها یک جایی هم می آید و به کیکاووس پیشنهاد رفتن به کرات دیگر را می دهد و از او می خواهد که روش رفتن و شیوه ی ساختن وسیله ی مناسب را یاد بگیرد و کیکاوس دانشمندان ایرانی را برای انجام این کار جمع می کند و در وهله ی نخست هم قصد رفتن به کره ی ماه را که راحت !! است می نماید :

کزین چرخ چند است تا چرخ ماه ؟

ز دانندگان بس بپرسید شاه !

 

می بینیم اینجا هم این را می دانند که سفر به کرات دیگر ممکن است. چه بسا چون دیده اند دیگرانی از کرات دیگر به زمین می آیند فرا گرفته اند یا دست کم شنیده بودند که چنین سفرهایی در زمان های گذشته بوده است .

توجه به سیمرغ و کارهایی که می کند و نیز نام آن که در واقع سیم مرغ است و سیم به هر حال نام نوعی فلز است که روی هم میشود مرغ آهنی ، که گونه ای سفینه را در ذهن تداعی می کند،نیز از جمله نشانه های دیگر است.

زال هم جایی به هنگام سخن از سیمرغ، اشاره به این دارد که او از طرف خورشید می آید !

بدو گفت زال؛ ای خداوند «مهر»

چو اکنون نمودی بما پاک چهر

 

می دانیم که مهر نام دیگر خورشید است.

این اقای زال که از اوان کودکی با این سیمرغ به عنوان سرنشینان سفینه ی فضایی برخورد و آشنایی داشته، دایم در تنگی ها و گرفتاری ها با او در تماس و ارتباط است. چنانکه در شاهنامه آمده :

شنیدم که دستان جادو پرست

بهر کار یازد به خورشید دست !

از جمله دلایل دیگر ساخت بناهای عظیم و با سنگهای غول پیکر در ایران است که سپس مانند آنها در دیگر نقاط دنیا هم ساخته شده است.

تخت جمشید و پارسه و زیگورات را چه کسی ساخته است؟! در شاهنامه هم چندین بار به ساختمان های بزرگ و عجیب اشاره شده است.

 

به سنگ و به گچ، دیو! دیوار کرد

نخست از برش هندسی کار کرد

 

چرا باید در هر کار مهمی که شاهنامه میگوید سر و کله ی این دیوها پیدا بشود ؟!

راستی چه کسانی به ایرانیان چنین دانش پیشرفته ای یاد داده بودند که اندکی از آن در شهر سوخته زیر تل خاک و در اعماق قرون و هزاره ها خفته است ؟!

 

دکتر محمد رسولی( شاهنامه شناس نو اندیش)