امروزه جامعه به سوی دو قطبی شدن می رود و این برای جامعه، امر بدی است. یکی از عوامل مؤثر در ایجاد این شرایط و دو قطبی شدن جامعه، بی گمان شیوه اقدامات دستگاه های فرهنگی، حاکمیتی و کردار، گفتار و نوشتار برخی مسئولان و افراد شناخته شده است.
یعنی در اصل متصدیان و متولیان و مسئولان حکومت، بی آنکه خود بخواهند، در عمل، سبب دو قطبی شدن جامعه ی ما شدند. امروزه بیشتر از هر عامل خارجی یا عوامل دیگر، رفتار متصدیان فرهنگی در پیدایش این دو قطبی مؤثر است.
مثال می زنم: یکی از دانشجویان، که او و خانواده اش را می شناسم؛ مذهبی، متدین و ایران خواه هستند، می گوید در جستجو برای یک تحقیق دانشگاهی به سایت پایگاه جامع یک مرکز مهم تبلیغی، فرهنگی، دینی رجوع کرده که در آن سایت از اول تا آخر علیه شاهنامه و علیه مفاخر مهم ایران مانند کوروش بزرگ هخامنشی مطالب نوشته شده است.
او سایت مورد اشاره را به من نشان داد. اینجانب که سال ها شاهنامه پژوهی می نمایم به مطالب آن نگاه کردم. اثر بدی که روی اینجانب گذاشت به مراتب بیشتر از آن آقای جوان بود. چون به اقتضای شناختی که از شاهنامه و تاریخ ایران کهن و باستان دارم، دیدم که در این سایت مطالب غیر واقعی و منقطع منتشر شده است و خلاصه علیه برخی چیزهایی که برای یک ایرانی می تواند در حد قداست ارزش داشته باشد، مطالبی سخیف و دروغ نوشته شده است. من هم مسلمانم، یک شیعه معتقدم. ولی منافاتی بین دیانت و مذهب خود با باورهای ملی ام نمی بینم و ناراحت می شوم که یک سایت دولتی چنین چیزهای موهوم از آن منتشر کرده است. گاهی می بینیم که فلان مقام فرهنگی، نظامی و یا سیاسی علیه یک شخصیت تاریخی که شهرت و محبوبیت جهانی دارد، داد سخن می دهد. چطور آن گوینده و نیز دستگاه های نظارتی در نمی یابند که این رفتار اثر سویی روی ایرانیان می گذارد؟ از آن گذشته متوجه نمی شوند این اقدام در جهت مصلحت امنیت ملی و جامعه و به سود ایران نیست.
با پوزش از خوانندگان ارجمند فقط دو مورد از دروغ های آشکار این سایت را می آورم:
«ابوالقاسم فردوسی می گوید: پادشاهان و پهلوانان ایران باستان، قلب هایی پر از کینه و سرهایی پر از خشم و نفرت داشتند، عاشق خون ریختن بودند.»
بنده که بیش از بیست سال است به طور دائم مشغول شاهنامه پژوهی هستم و سال های متمادی پای درس استادان بزرگ شاهنامه شناسی حاضر شده ام و بارها همه ی شاهنامه را از آغاز تا پایان خوانده ام و روی قسمت ها و بیت های گوناگون بحث علمی داشته ام، تا کنون چنین چیزی که این سایت رسمی و مهم به نقل از فردوسی نوشته را ندیده ام!
چرا باید با دروغ به جنگ فرهنگ و تاریخ یک کشور رفت؟!
منوچهر شاه از زنجیره ی پادشاهی فریدونیان، یکی از دادگرترینِ دادگستران بی همتای تاریخ بشریت است. منوچهر شاه نخستین منشور حقوق بشر را تدوین کرد که دو هزار سال بعد از او کوروش بزرگ هخامنشی راه سلف خود را رفت و کوروش بزرگ نیز، زمانی که در جایگاه قدرت مطلق جهان بود مانند منوچهر شاه اعلام کرد با هر نوع ستمکاری مخالف است و هیچ کسی نباید به دیگری بیداد روا دارد و تمامی مردم و بشر را یکسان و برابر خواند. منوچهر پیشدادی نیز چنین بود و جملاتی از او در تاریخ ثبت شده که آدمی از خواندن و شنیدن آنها حس غرور و افتخار می نماید. منوچهر پیشدادی را می توان نماد یک انسان کامل خواند.
نگارنده در جاهای دیگر به تفصیل ثابت کرده که منوچهر شاه بنیانگذار حقوق بشر در تاریخ تمدن انسانی است.
آنگاه راجع به چنین انسانی والایی در آن سایت نوشته شده: «منوچهر شاه مردم را تهدید می کرد که هر کس، دینی غیر از من داشته باشد، با شمشیر من مواجه خواهد شد!»
خب، با بیان چنین سخنان هجوی که علیه پیشینه ی یک ملت با فرهنگ گفته می شود، چطور توقع دارند که مردم خوششان بیاید و به گفتار و کردار شما پشت نکنند؟! یا فلان شخص که انتظار می رود مدافع ایران، فرهنگ، تاریخ و جغرافیای ایران باشد، علیه کوروش بزرگ هخامنشی (که همه ی پژوهشگران تاریخ در مقابل عظمت انسانی او سر تعظیم فرود می آورند) بد می گوید، هیچ می داند که سبب دلزدگی مردم و ایجاد زمینه برای دو قطبی شدن جامعه می گردد؟!
بر اساس آموزه های شاهنامه، پادشاهان بزرگ تاریخ ما، افرادی خشونت گریز و جنگ پرهیز بوده اند. این را داده های مسلم تاریخ اثبات می نماید.
اصولاً خلق و خوی ایرانی مهرورز است. غیر از این ذات مهربان ایرانی، دانش و حکمت پیشرفته ای هم که ایرانیان داشته اند، آنان را به این دانایی رسانده بود که خشونت امر بس بیهوده و کریه است و از خشونت، نتیجه ای حاصل نمی شود.
برای اثبات این موضوع بهترین مثالی که می توان از شاهنامه بیان کرد، داستان انقلاب مردم علیه ضحاک است:
پس از قیام مردم علیه ضحاک که باید آن را نخستین خیزش مردمی در تاریخ بشریت نامید، مردم ایران ضحاک و عمال او را نمی کشند!
«مردم ایران برای اینکه به دوران سلطه ی ستم و تباهی و خون ریزی پایان دهند، دست از خون می شویند و حتی ضحاک را نمی کشند. بلکه او را به بند می کشند.
اما در درازای تاریخ، خیزش گران و انقلابیون، با قتل و کشتار مخالفان، چپاول، غارت و تجاوز، خیزش عدالت طلب مردم را به خونِ ناحق آغشته کرده و به مسلخ برده اند.
تاریخ انقلاب های بزرگ جهان، اثبات این مدعاست.»

اینکه رهبران قیام و خیزش مردم ایران یعنی کاوه و فریدون به نمایندگی از ملت ایران می دانند نباید به انتقام جویی پرداخت و نباید خشم و خشونت ورزید، بسیار آموزنده است. جامعه از اِعمال خشونت سودی نخواهد برد.
نیم بیت جالب و مهمی در این قسمت شاهنامه داریم که اغلب دقت و تأمل لازم روی آن نمی شود و آن اینکه پس از پیروزی مردم و فریدون بر ضحاک، ” دل از داوری ها بپرداختند” .
معنی این نیم بیت دوری کردن از پیگیری گناه مجرمین حکومت ضحاک و نظر ندادن راجع به آنها و عدم پیگیری قضایی و تشکیل دادگاه (داوری) برای آنان است.
روح خشونت پرهیز ایرانی در کنار حکمت و پشتیبانی مکتب ایرانی می داند که انتقام جویی و خشونت ورزی نتیجه ی خوبی در پی نخواهد داشت که برعکس سبب ایجاد نارضایتی، کینه ورزی، دشمنی و آتش زیر خاکستر می شود تا دوباره در روز مبادا همین ها خطر برای ثبات و امنیت کشور باشند.
ایرج که نام کشور ما ایران برگرفته از آن است، و می گویند او نماد و نماینده ی روح ایرانی است، چنان مهربان و با گذشت است که زمان اعلان جنگ سلم و تور به او، وی با روی خندان و بی سلاح به قصد آشتی جوئی و برقراری صلح به چادر آنان می رود.
شاهنامه راه برون رفت از بحران ها را نزدیک شدن دل ها به یکدیگر و گفتگوی با یکدیگر می داند. بر اساس آموزه های شاهنامه در هنگام بروز اختلاف بین فرزندان ایران، به طریق اولی راه حل کوتاه آمدن دو طرف، گفتگوی درون خانه ای است.
دانای توس، کشتن هواداران ضحاک را هم ناپسند می داند. بی گمان در حکومت هزار ساله ی ضحاکیان، نوچه های او پا گرفته اند و همه جا بوده اند، کشتن آنها، تبعات زیادی برای جامعه و کشور دارد. فردوسی نوعی عفو عمومی را در این مرحله از تاریخ گزارش می نماید!
دل از داوری ها بپرداختند به آیین، یکی جشن نو ساختند
پرداختن و خالی کردن دل از داوری، نشانه ی آن است که حکومت تازه، دیگران را به اتهام همکاری با حکومت پیشین نمی کشد، زندانی نمی کند، کنار نمی گذارد و حتی کینه و کدورت ها از دل ها زدوده می شود.
انسان ها را نباید سیاه یا سفید محض دید. همه اندکی ایراد دارند و در عین حال خوبی دارند.
فردوسی بزرگ، آموزگار صلح است و به انسان ها سفارش می کند در هر شرایطی، تا می توانند از خشونت بپرهیزند و به ویژه روح خود و بشریت را با کشتن انسان های دیگر نیالایند.
از دیدگاه ژرف نگری، و بطن نگری اصل مسلم و استوار شاهنامه پرهیز از خشونت و هشدار برای دوری کردن از کشتار است.
از همان آغاز شاهنامه، داستان ایرج به عنوان انسان برتر مورد نظر فردوسی در این مقطع مطرح می شود که روال او و ترجیح او گفتگوی مداوم، مفاهمه، صلح جوئی و تلاش برای جلوگیری از جنگ است.
در سخنان خود فریدون تاکید بر نفی خشونت و پرهیز از افراطی گری است.
فردوسی در بیش از هزار سال پیش دردمندانه، هنرمندانه و حکیمانه، با زبان و بیان مستقیم و غیر مستقیم، گفتگو و مفاهمه را پیام مسلط خود قرار داده است و منازعه و مخامصه و خشونت را نکوهش نموده است.
حکمت و نظام اندیشگان فردوسی آن چنان، شالوده ی داستان ها را در کاخ بلند نظم شاهنامه سرشته است که در عین حفظ صورت جدال آمیز ماجراها، رهیافت ها، جهت گیری ها و غایت ها عموماً در خدمت گفت و گو مندی، عقلانیت، فرزانگی، پرهیز از خشونت و افراط گری، صیانت از حریم آزادگی و تعالی انسانی قرار داده است.
شاهنامه سرشار از مفاهیم صلح و نصویرگر جهان عاری از خشونت و دانایی محوری است.
این آموزه ی مهم شاهنامه، امروزه بیشتر به کار ما می آید که با استفاده از پیام های پر حکمت و خردمندانه آن دریابیم، راه حل مشکل های ما به هیچ وجه ترویج خشونت نیست. بلکه باید به سوی صلح، دوستی و گفتگو رفت و باید از بدبینی و کینه جویی دور شویم و کسانی که ما را به سوی خشونت سوق می دهند، از خود برانیم.
با بررسی دقیق شاهنامه، نتیجه ای که می توان از آن گرفت اینکه در این کتاب پر حکمت آدمی را تا سر حد امکان دعوت به دوری از خشونت و سختگیری نسبت به یکدیگر می کند.
به ویژه هنگامی که پای منافع ملی در میان باشد و خطر و گزندی برای ایران متصور باشد، کار حکیمانه را از نظر فردوسی آن طرفی می کند که کوتاه می آید. برای مثال پس از اینکه کی کاووس می خواهد از پادشاهی کناره گیری کند، کی خسرو (فرزند فرزندش) را برای جانشینی بر می گزیند. اما توس سپهدار، فریبرز را شایسته تر برای پادشاهی ایران می داند و بر نظر خود اصرار می کند. توس هم با سپاه زبده و برگزیده ی ارتش ایران که زیر نظر او بودند ( و به سپاه زرینه کفش معروف بودند) سخت باورمند به صلاحیت فریبرز است. طرفداری جدی این دو سردار از نامزد (کاندید) شاهی مورد نظر خود، نزدیک است به جنگ و جدال بکشد. در این زمان توس به خاطر منافع ملی و حفظ آرامش داخلی کشور، از نظر خود کوتاه می آید و با خود می گوید: اگر قرار است اختلاف داخلی تشدید شود و از این اختلاف به تمامیت ایران گزندی برسد، من کوتاه بیایم بهتر است. که این موضوع به صراحت در شاهنامه آمده است. غیر از مورد مذکور در سایر شاهنامه هم همیشه ارجحیت با روش مدارا، مفاهمه و گفتگو و تسامح است و خشم و خشونت به عنوان دیوی مهیب نام برده شده است که از آن سودی عاید هیچ طرفی نخواهد شد.