نگاهی نو به شاهنامه
یعقوب لیث صفاری در شاهنامه
یکی از شخصیت های بسیار مهم و تاثیرگذار بر سرنوشت ایران و از پاسداران بزرگ فرهنگ ایران، یعقوب لیث میباشد.
یعقوب لیث سبب احیای هویت ایرانی و زنده شدن زبان فارسی شد. اگر یعقوب لیث نبود، شاهنامه هم به وجود نمیآمد.
بزرگداشت و تکریم یعقوب لیث، بزرگداشت ایران است.
میزان اهمیت و نقش والا و بالای این انسان بزرگوار، میهن پرست بزرگ که در راه استقلال و عظمت ایران عمر و زندگی خود را صرف کرد، به طور کامل شناخته نشده است.
روز بزرگداشت یعقوب لیث، ۱۱ دی میباشد . یعقوب در این روز و درسال ۲۵۴ خورشیدی، زبان فارسی را زبان رسمی ایران قرار داد.
یعقوب لیث صفاری، آهنگر و مؤسس سلسله صفاریان، در سیستان به مرکزیت زرنج بود. وی در طول حیات سیاسی و همچنین به قدرت رسیدنش در سیستان، موفق به شکست خوارج، علویان، طاهریان و فتح مناطقی همچون کرمان و فارس شد. توجه یعقوب لیث پس از تصرف فارس، خوزستان و سرکوب محمد بن واصل، به بغداد، مرکز خلافت عباسی، معطوف شد.
یعقوب لیث بنیانگذار یک سلسله مستقل ایرانی مردی لایق و میهن پرست بود. دربارهی یعقوب لیث آنطور که شایستهی پژوهش و نیز توجه نشده است. یعقوب لیث مرد بزرگی بوده و روح بزرگی داشته است. یکی از کارهای بزرگ یعقوب لیث، گردآوری دوباره و تنظیم تاریخ فرهنگ و تمدن ایران، از گاه کهن تا پایان کار ساسانیان بوده است. این کار بزرگ در دیباچهی شاه نامهی بایسنقر میرزا اشاره رفته است، که: «یعقوب لیث کس به هندوستان فرستاد تا آن نسخه بیاورد» و سپس فرمان داد تا آن را ترجمه کرده و از زمان خسرو پرویز تا پایان کار یزدگرد سوم را هم به آن پیوست کردند.
کاری که یعقوب در گردآوری تاریخ فرهنگ و تمدن ایران انجام داد و اقدام ایشان در جهت فراهم نمودن زمینه تنظیم آن که به تدوین شاهنامه انجامید، خدمت بس بزرگ و جاودانهای به ایران و ایرانیان میباشد. بزرگان و ایران مداران، در پی آن بودند که شاهنامه را به نظم درآورند تا ماندگاری آن بیشتر گردد. نامزدان را سنجیدند تا اینکه محمدبناحمد، متخلص به دقیقی برگزیده شد. ولی وی پس از به شعر درآوردن کمابیش هزار بیت کشته می شود. سپس فردوسی دل به این کار می بندد و یکی از نزدیکان به دربار سامانیان کتاب « تاریخ فرهنگ و تمدن ایران کهن» را در اختیار فردوسی می گذارد و فردوسی نیز کار را شروع میکند. ولی چندی بعد این دوست خوب و با نفوذ و حامی قوی مالی و… (که اسم ایشان هم ابو منصور بن محمد بوده) نیز از بین میرود.
فردوسی پس از پایان سرایش شاهنامه به یاد وصیت او میافتد که گفته بود:
مرا گفت، کاین نامه شهریار گرت گفته آید، به شاهان سپار
دل من، به گفتار او رام شد روانم، بدان شاد و پدرام شد
حدود دویست سال پس از استقرار تازیان در ایران و سرکوب مستقیم و غیرمستقیم تمام مظاهر هویت ملی ایرانیان، به دلیل اقدامات میهندوستانه و بیگانهستیزی یعقوب لیث_که رسما از سال ۲۵۰ هجری قمری آغاز شد_ بار دیگر این آتش زیر خاکستر شعلهور گردید و در گوشه و کنار این سرزمین پهناور حرکتها و جنبشهایی برای زنده ساختن افتخارات ملی پدید آمد و یکی از مظاهر آن تالیف کتابهای اخبار و کارنامههای پیشینیان سرافزار ایران بود.[۱]
با ورود اسلام به ایران، زبان عربی زبان رسمی حکومتهای ایرانی _ اسلامی شد و تا روی کار آمدن یعقوب لیث صفاری تداوم داشت. یعقوب لیث نخستین پادشاه ایرانی بود که بعد از ۲۰۰ سال که زبان عربی بر ایران سایه افکنده بود، آن را کنار زد و دستور داد زبان فارسی دری زبان رسمی کشور و دربار شود. پس از یعقوب با روی کار آمدن سامانیان، زبان رسمی در دربار آنها تداوم یافت و به شکوفایی بیشتری رسید.یعقوب لیث زبان پارسی را جایگزین زبان عربی کرد تا فرهنگ ایرانی را بازگرداند.
یعقوب دستور داد که هیچ کسی حق ندارد در سرزمین تحت تسلط او، به زبان عربی سخن بگوید. مورخان دراینباره اشاره کردهاند که وقتی یکی از شاعران شعری در مدح یعقوب لیث به زبان عربی سرود و برای او خواند، یعقوب به او گفت: ” چرا به زبان پارسی شعر نگویی؟ چیزی را که من اندر نیابم نباید گفت.”
آنچه مسلم است یعقوب لیث با آگاهی کامل، خدمات فرهنگی بسیاری به ایران نمود. استاد غلامرضا عمرانی سیستان شناس مشهور مینویسد: “تا آنجا که میدانیم، بر اساس نهضتی که یعقوب به راه انداخت، پنج کتاب معتبر به نامهای شاهنامه و خداینامه در شرح کارنامهی اسطوره و تاریخ ایران تالیف شد.”[۲]
یعقوب لیث که در پی برپاسازی دوبارهی دولت فراگیر ملی (شاهنشاهی ایران) بود، در راستای تبدیل زبان فارسی از زبان محاورهای به زبان ادبی، دو آماج دیگر را نیز هم زمان پی گرفت.
وی در پی آن بود که با پیروزی بر خلیفه و برافکندن بساط خلافت ، دوباره دولت فراگیر ملی را بازسازی کند و شاید در پی آن بود که پا یتخت شاهنشاهی ایران را به تیسفون برده و دوباره سرزمین میانرودان یا « دل ایرانشهر » را از سلطهی عربان، پاک سازد.
از سوی دیگر ، او نیک میدانست که لازمهی بازسازی دولت فراگیر ملی، تنها از راه نظامی امکان پذیر نیست؛ بلکه نیازمند گردآوری و به هم پیوستن تاریخ این سرزمین کهن است. ملتی که از گذشتهی پرشکوه خود آگاه نباشد، هرگز نمیتواند آگاهانه در پی بازسازی شکوه از دست رفته باشد.
از اینرو، یعقوب لیث فرمان داد تا تاریخ فرهنگ و تمدن ملت ایران را از گاه کهن تا پایان کار ساسانیان، گردآوری کنند.
یعقوب، فرمان به گردآوری تاریخِ جامعه و فرهنگ ایران، از گاه کهن تا پایان ساسانیان داد. بدینسان یعقوب، بنیانی گذارد که برپایهی آن، شا هنامهی مسعودی مروزی، گشتاسبنامهی دقیقی ، شاهنامهی فردوسی و … به وجود آمد.
در سال ۲۶۵ قمری ( ۲۶۳ خورشیدی/ ۸۸۳ میلادی ) یعقوب که اندیشهی رهایی همهی ایران و برانداختن حکومت خلفای عباسی را داشت، درگذشت.
هنگام مرگ یعقوب، ۱۰ سال از پایان کار گردآوری تاریخ تمدن و فرهنگ ایران میگذشت. بدون تردید میبایست در این میان، باز هم نسخههایی دیگری به غیر از آنچه در دیباچهی شاهنامهی بایسنقری بدان اشاره رفته است، تهیه شده میبود.
پس از یعقوب، عمرولیث به جای برادر نشست و نزدیک به ۲۲ سال حکمروایی کرد. باید دانست که عمرولیث با گرفتن فرمان فرمانروایی بر خوارزم و فرارود (ماوراءالنهر) از خلیفه، در پی آن بود که بدون برانگیختن حساسیت بغدادنشینان و لعن و تکفیر و … ؛ دولت فراگیر ملی را بر پای دارد.
شاید آن چه بعدها با افزودن شاخ و برگهایی به مقدمهی شاهنامهی بایسنقری راه یافته است و در آن جا، از کار بزرگ یعقوب لیث یاد شده است، همین مقدمهی شاهنامه مسعودی مروزی بوده باشد.
با توجه به این «راستی»ها، بهتر میتوان به چگونگی دگرگونسازی شاهنامهی یعقوب لیث، به شاهنامه ابومنصور پی برد.
البته از یاد نبریم که پارهای از کسانی که در گذشته و حال، راه به جایی میبرند، در پی تبارسازی برای خود برمیآیند و ابومنصور نیز از زمرهی همین مردمان بود که ابوریحان بیرونی نیز بدان اشاره دارد:
ابومنصور مانند بسیاری از امرا و امارت جویان آن روزگار، نسبت خویش را به شاهان قدیم میرسانیده و این عمل او مانند عمل بسیاری از ” امرای نسب ساز” آن روزگار مورد تقبیح ابوریحان بیرونی واقع گشته است.[۳]
رویه ۱۹
نظر خود را درباره این مطلب بنویسید.